روز گذاشته هنگامی که از روی اجبار در حال مطالعهی کتاب "گفت و گوی معمارانه" بودم، در فصلی از آن که به تعریف سبک در معماری پرداخته بود با چندین سطری مواجه شدم که از آنجا که این روزها خیلی از ما در مرداب کُشندهای برای متفاوت بودن دست و پا میزنیم،بسیار کاربردی مینمود.بخشی از آن را با هم بخوانیم:
واژه
سبکاز جمله انتزاعهای بانظمی به ویژه عالی است و کلاً به روشی مربوط میشود که کارها طبق آن انجام میگیرد. خودِ روش، به نوبه خود، کمیتی نامحسوس است، که به درک، تعبیر، و تشخیصی بستگی دارد که ناظرِ چیزهای خاص آن را تشخیص میدهد. بنابراین سبک میتواند تا آنجا وجود داشته باشد که چشم و ذهن آدم آموزش لازم را دیده باشد تا بتواند شباهتها و تفاوتها روش را انتخاب و تحسین کند.روش هر فرد منحصربهفرد است. هر انسانی به شیوه خاص خود رانندگی میکند، میرقصد، تخم مرغ میپزد، عشق میورزد، ساختمانهایی را طراحی میکند، زیرا او شخصاً متفاوت از تمام انسانهای دیگر است. در واقع صرف نظر از نام او و وجود جسمانیاش، این روش یا سبک تفکر و عمل اوست که او را فردی میسازد که هست. به کرات گفته شده است که نشان شخصیت انسان در هر کلمه و کردار او نمایان است، اما درستتر چه بسا این باشد که جمع گفتار و کردارها شخصیت را میسازد. به هر حال این دیدگاهی است که مکاتب خاص روانشناسی بر آن صحه میگذارند.
اگر سبک هنرمندی- نقاش، مجسمهساز، موسیقیدان، و معمار- بازتاب یا نشانگر شخصیت اوست، که موضوع بحث من است، پس سبک او به وضوح می تواند متفاوت از سبک افراد دیگر باشد تنها تا آنجا و به حدی که شخصیت او از شخصیت دیگران فرق دارد. چنین چیزی چهبسا درک ناخودآگاه این واقعیت است که بسیاری از هنرمندان تلاش می کنند سخت و جدی کار کنند تا کارشان با
شخصیتباشد. تا جایی که فکر میکنند که اگر بتوانند خود را به صورت عجیب و غریب درآورند، هنرشان به سبک دست خواهد یافت. متاسفانه، بسیاری از آنها از همان طریق (روش و سبک) را انتخاب میکنند، و در تلاشهای مذبوحانهشان برای منحصربهفرد بودن، فقط در دست یافتن به یکنواختی موفق میشوند.بزرگترین هنرمند، هنرمندی با فردیترین سبک، تنهاترین انسان است. در واقع، شخصیت او (سبک و روش) تا آن جا از شخصیت میانگین زمانهاش به دور است که بهکرات تا مدتها پس از مرگاش، ناشناخته و ناکام میماند. میتوان تنها امیدوار بود که جایی در جمع شخصیت-سبک- روش که وجود او را کامل میکنند، عنصری نیز که چه بسا روح نامیده میشود، و برخوردار از جاودانگی و آگاهی است، وجود داشته باشد. میتوان آن موقع قدری راحت بود که آن وجود میتواند روی ابری بنشیند، آخرین تعریفهای انتقادی را بخواند، و به ملازمان فرشتهصفت خود زمزمه کند، "طبیعی است، من از اول میدانستم."